آفرينش انسان به گونهاى است كه جز با ايمان و ياد خدا آرامش نمىيابد. انسان طبعاً خواستار سعادت و خوشبختى و آرامش روانى است و براى به دست آوردن آن شبانهروز تلاش مىكند، و از تصور شكست و بدبختى در بيم و اضطراب است.
ليكن هر كس سعادت و خوشبختى خويش را در چيزى مىپندارد و براى رسيدن به آن برنامهی خاصى را تنظيم مىكند و راهى را مىپويد. بعضى حداكثر استفاده از لذايذ مادى، برخى اندوختن مال و ثروت و املاك، دستهاى جاه و مقام و رياست و شهرت، گروهى تحصيل علم و دانش و به طور كلى نيل به امور مادى و دنيوى را وجههی نظر خويش قرار داده، سعادت و كمال خود را در آن جستوجو مىكنند و در حد پرستش به دنبال آن مىروند؛ به عبارت ديگر، بعضى شهوتپرست، گروهى مقامپرست، مال پرست و يا علمپرست هستند. اينها تصور مىكنند بدين وسيله مىتوان سعادتمند و خوشبخت شد. امّا قرآن عقيده دارد كه اعراض از ياد خدا، توجه به امور دنيوى و پيروى از هواهاى نفسانى، زندگى انسان را قرين خوشبختى و آرامش نمىكنند، بلكه زندگى را سخت و دشوار و مقرون با اضطراب درونى و افسردگى مىسازند.
خداوند مىفرمايد:
هر كس از ياد من اعراض كند همانا زندگى تنگ و دشوارى خواهد داشت و در قيامت او را نابينا محشور خواهيم كرد.[1]
بزرگترين بدبختى انسان دلبستگى به امور دنيوى و تسليم در برابر هواهاى نفسانى است، زيرا خواستهاى نفسانى حدى ندارد؛ بلكه همواره خواستار مرتبهی عالىتر است و در طريق رسيدن به آن همچنان مىكوشد امّا از آن جا كه امكانات هر كس محدود است و نمىتواند به دلخواه خود نائل شود، ناچار است در فراق آن بسوزد و بسازد.
به علاوه انسان به حفظ و نگهدارى همان چيزهايى كه به دست آورده نيز مطمئن نيست، زيرا همواره نگران است كه مبادا در اثر وقوع حوادث، بلايا، آفتها و مصيبتها، يا در اثر حسادتها و دشمنىها، تزاحمها و رقابتها نعمتهاى موجودش را از دست بدهد.
از همه مهمتر اين كه آدمى از يك طرف عاشق و دلباختهی امور دنيوى است و از طرف ديگر مرگ را پايان زندگى مىداند و يقين دارد كه دير يا زود مرگش فرا مىرسد و ناچار مىشود محبوب و معشوق خود را رها كند و به عقيدهی خودش رهسپار ديار عدم گردد. به همين جهت زندگى را پوچ و بىهدف مىپندارد و همواره نگران و پريشان خاطر خواهد بود و زندگى تلخ و ناگوارى خواهد داشت، گرچه ممكن است ديگران او را در ناز و نعمت و رفاه و آرامش بپندارند؛ در صورتى كه اشتباه مىكنند، زيرا آرامش بايد از درون تأمين شود نه از خارج.
بنابراين، امور دنيوى از قبيل: مال و ثروت و املاك، منزل و اسباب و تجملات زندگى، زن و فرزند، جاه و مقام و رياست و شهرت؛ حتى علم و دانش نمىتوانند قلب انسان را آرام كنند. تنها چيزى كه مىتواند قلب مضطرب و پريشان را تسكين و آرامش بخشد، ايمان به خدا و ياد اوست.
خداى سبحان در قرآن كريم مىفرمايد:
آنها كه ايمان آورده و قلوبشان به ياد خدا آرامش مىيابد، بدانيد كه فقط ذكر خدا مىتواند قلبها را اطمينان و آرامش دهد، آنان كه به خدا ايمان آورده و عمل صالح انجام دادهاند، زندگى خوش و آيندهی خوبى خواهند داشت.[2]
قلبى كه به خدا ايمان دارد و از روى يقين و با تمام وجود او را مىپذيرد و در همه حال او را حاضر و ناظر مىداند، در حوادث و مشكلات، خود را بى پناه نمىيابد، چون به منبع و سرچشمهی همهی خوبىها و زيبايىها پى برده، از غير او احساس بىنيازى مىكند. جز كمال و جمال حقيقى و بىنهايت خداى سبحان، همهی كمالها و جمالها را عاريتى و عرضى مىداند. نظام آفرينش را عادلانه و هدفدار مىداند و به نظام هستى و قوانين حاكم بر جهان خوشبين است. زندگى را هدفدار تلقى مىكند و به آيندهی خويش اميدوار است. لذا احساس بىهدفى و پوچى و يأس و نااميدى در دل مؤمن راه ندارد.
بنابراين، اوليا و مربيان بايد پرورش ايمان را جزو برنامههاى تربيتى خود بدانند و از آغاز برايش برنامهريزى كنند.
انسان از اين جهت كه حيوان است داراى تمايلات و خواستهاى متعدد و متنوع حيوانى است كه از آفرينش ويژه و غرايزى كه در باطن ذاتش نهاده شده، نشأت مىگيرند. به انواع غذاها و نوشيدنىها نياز دارد، احساس گرسنگى و تشنگى مىكند و از خوردن و نوشيدن لذت مىبرد. از انواع لذتهاى جنسى لذت مىبرد و به سوى آنها تحريك و جذب مىشود. به مسكن و لباس نياز دارد و بدين وسيله خود را از سرما و گرما و خطرها حفظ مىكند.
انسان در اين نيازها درست مانند ساير حيوانات است؛ با اين تفاوت كه غذا، لباس و مسكن حيوانات، ساده و طبيعى است، ليكن در مورد انسان، متنوع بوده و غالباً به صورت غير طبيعى درآمده است. انسان از تجربه و دانش خويش استفاده مىكند و با تصرف در طبيعت، غذاها، لباسها و مسكنهاى متنوع به وجود مىآورد تا بيشتر لذتجويى، رفاهطلبى و تجملپرستى كند. بنابراين، اين موارد از صورت نياز طبيعى خارج شده و به صورت تنوع و تجملپرستى درآمده است. همچنين ارضاى غريزهی جنسى از صورت نياز طبيعى كه در مسير تولد و تكثير نسل قرار مىگيرد خارج شده و شكل شهوتپرستى و لذتجويى به خود گرفته است.
انسان براى سلامت و ادامهی حيات و نيز براى توليد و بقاى نسل به غذا، آب، لباس، مسكن و ازدواج نياز دارد و براى تأمين آنها ناچار است كار و كوشش كند. حال اگر اعتدال را رعايت كند مشكلى به وجود نخواهد آمد و زندگى خوش و سعادتمندانهاى خواهد داشت. ليكن غرايز حيوانى و تمايلات نفسانى حد و مرزى نمىشناسند و خواستار ارضاى آزاد و بدون قيد و شرط مىباشند؛ اگر احساس آزادى كنند نفس انسانى را اسير و بردهی خويش قرار مىدهند و به وادى هلاكت و بدبختى مىافكنند.
در اين جاست كه خوىهاى حيوانى آشكار مىشود؛ مانند: حرص، طمع، مالپرستى، اسراف، تبذير، رفاهطلبى، ظلم و بىعدالتى، تعدى و تجاوز، غصب اموال، سرقت، اذيت، توهين، تحقير، حسد، كينهتوزى، انتقامجويى، شهوتپرستى، زورگويى، مقامپرستى، جنگ و قتل نفس و دهها صفات زشت ديگرى كه از خودخواهى و طغيان غرايز و تمايلات حيوانى نشأت مىگيرند.
به همين جهت نفس به عنوان يك دشمن؛ بلكه بزرگترين دشمن معرفى شده و از انسان خواستهاند كه با اين دشمن بزرگ مبارزه كند؛ مثلاً:
پيامبر گرامى(ص) اسلام فرمود:
بزرگترين دشمن تو نفس توست كه در بين دو پهلويت قرار دارد.[3]
اميرالمؤمنين(ع) فرمود:
مواظب باشيد شهوتها بر قلوب شما غلبه نكنند، زيرا ابتدا شما را در تملك خود قرار مىدهند و در نهايت به هلاكت مىافكنند.[4]
هم چنين فرمود:
شر و بدى در باطن هر نفس نهفته است، پس اگر صاحب نفس بر آن غلبه كرد، پنهان مىشود و اگر غلبه نكرد آشكار مىگردد.[5]
نيز فرمود:
غالب شدن خواستهاى نفسانى بزرگترين هلاكت است و غلبه بر آنها بهترين مالكيتها است.[6]
بنابراين، اوليا و مربيان وظيفه دارند در تأمين تمايلات حيوانى كودك، اعتدال را رعايت كرده و او را از افراط و تفريط برحذر بدارند. به فكر غذاى مورد نياز، لباس، مسكن و بهداشت او باشند، تا سالم و نيرومند پرورش يابد. ولى از طرف ديگر مراقبت كنند كه خوردن، پوشيدن و لذتجويى برايش به صورت هدف زندگى در نيايد.
در تعريف خُلق گفتهاند: خلق عبارت است از هيأتى كه در نفس نفوذ كرده باشد و بدن نياز به فكر و تأمل، افعال از آن صادر شود. بنابراين، خُلق از صفات ثابت نفسانى است. گاهى هم خلق به خود افعال اطلاق مىشود؛ مثلاً به خود صدق و كذب نيز خلق خوب و بد گفته مىشود.
فعل اخلاقى كارى است ارزشى كه همهی انسانها، در همهی زمانها و مكانها، بر خوبى يا بدى آن توافق دارند و عقل سليم انسانى، حُسن يا قبح آن را درك مىكند. از لحاظ انسانى خود را ملزم مىبيند كه فعل حَسَن را انجام دهد و از فعل قبيح اجتناب كند.
اسلام روح انسان را گوهرى مجرد از ماده و از سنخ عالم ملكوت مىداند، كه طبعاً خواستار ارزشهاى والاى انسانى، يعنى مكارم اخلاق است. روح انسان در باطن ذات، حسن مكارم اخلاق را درك مىكند و تناسب آن را با تكامل نفسانى در مىيابد و خواستار آن مىشود؛ مكارم اخلاق را ارزشها و كمالات انسانى مىداند و حكم مىكند كه بايد آنها را انجام داد.
هم چنين انسان در باطن ذات، قبح رذايل اخلاق را درك مىكند و آنها را با مقام شامخ انسانى خويش ناسازگار مىداند، لذا حكم مىكند كه نبايد آنها را انجام داد.
انسان اگر به فطرت پاك و كمال دوست خود مراجعه كند و به دور از هوا و هوس خوب بينديشد، مىتواند فضايل و ارزشهاى اخلاقى و نيز رذايل اخلاقى و ضد ارزشها را درك كند. همهی انسانها چنين دركى را داشته و دارند: حال اگر بعضى انسانها از چنين درك مقدسى محرومند بدين جهت است كه نور عقلشان با هوا و هوسها و تمايلات شديد حيوانى خاموش شده است.
مسائل اخلاقى را به طور كلى به دو دسته مىتوان تقسيم كرد: اخلاق نيك و اخلاق بد. هر يك از اينها نيز به دو دسته تقسيم مىشوند: اخلاق فردى و اخلاق اجتماعى. ما در اين جا فهرستوار به آنها اشاره مىكنيم:
اخلاق نيكِ فردى عبارت است از: ياد خدا، محبت خدا، توكل بر خدا، راضى بودن به رضاى خدا، اخلاص عمل براى خدا، اميدوارى، صبر، بىنيازى نفس، شجاعت، استقامت، تصميم و قاطعيت، آرامش و اطمينان نفس و صفاتى ديگر از اين قبيل.
اخلاق نيكِ اجتماعى نيز عبارت است از: خوش اخلاقى، خوش گفتارى، خوشبرخوردى، تواضع، احترام به مردم، عدالتخواهى، ايثار، دفاع از مظلومان و محرومان، خيرخواهى، احسان به مردم، امانت دارى، وفاى به عهد، راستگويى، رازدارى، نرمخويى، عفو، چشمپوشى از عيوب ديگران، نيكى به والدين، نيكى به فرزندان، صلهی رحم، رعايت حقوق متقابل زن و شوهر، سعى در قضاى حاجت مؤمنين، اهتمام به امور مسلمين، خوشرفتارى با همسايگان، رعايت حقوق ديگران، نفع رسانيدن به مردم، بخشش و مانند آن.
اخلاق بد فردى عبارت است از: ريا، عجب، حسد، غضب، اضطراب درونى، يأس، جزع و بىتابى، حبدنيا، حب جاه و مقام و شهرت، خوف، حرص، طمع، احساس ناامنى و عدم آرامش نفس، بى اعتمادى، راضى نبودن به رضاى خدا، ضعف اراده و امثال آن.
اخلاق زشت اجتماعى نيز عبارت است از: تندخويى، بدزبانى، برخورد بد، تكبر، توهين به ديگران، ستمكارى، عدم دفاع از محرومين و مظلومين، بدخواهى، اذيت ديگران، خيانت در امانت، پيمان شكنى، دروغگويى، فاش كردن اسرار ديگران، پرخاشگرى، لجبازى، عيبجويى، بدرفتارى با پدر و مادر، بدرفتارى با فرزندان، قطع رحم، اذيت همسايگان، رعايت نكردن حقوق زن و شوهر، عدم اهتمام به امور مسلمين، عمل نكردن به وظيفه، بخل، سعايت نزد ظالم، سخنچينى، فتنهجويى، مكر و حيله، تهمت، غيبت، كمك به ظالم، اسراف و تبذير، فريب دادن و اغفال و مانند آن.
آنچه گفته شد فهرستى بود از مكارم اخلاق و رذايل كه در مورد تربيت بايد مورد عنايت اوليا و مربيان قرار گيرد.
1- آرامش انسان چگونه حاصل میشود؟
2- به چه دلیل انسان زندگى را پوچ و بىهدف مىپندارد؟
3- بزرگترين دشمن انسان چیست؟
[1]. طه (20) آيه 124: «وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ القِيامَةِ أَعْمى».
[2]. رعد (13) آيات 27 ـ 28: «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللهِ أَلا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ القُلُوبُ * الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ».
[3]. بحارالأنوار، ج 70، ص 64: «أعدى عَدوِّك نفسُك التي بينَ جنبيك».
[4]. غررالحكم، ص 16: «إيّاكم و غَلبةَ الشهواتِ على قلوبكم؛ فانّ بدايتَها ملكةٌ و نهايَتها هلكةٌ».
[5]. همان، ص 105: «الَشرُّكامِنٌ في طبيعةِ كلّ أحدٍ، فإن غلبه صاحبُه بَطَنَ، و إن لم يَغلِبه ظَهَرَ».
[6]. همان، ص 702: «غلبةُ الشهوةِ أعظمُ هِلكٍ و مَلكُها أشرفُ مَلْكٍ».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت